⎝⓿ ⓿⎠ فانی بلاگ ⎝⓿ ⓿⎠ به وبلاگ گروهی فانی بلاگ خوش اومدین.
| ||
|
در گلستانه
دشت هایی چه فراخ! کوه هایی چه بلند! در گلستانه چه بوی علفی می آمد! من در این آبادی،پی چیزی می گشتم: پی خوابی شاید، پی نوری،ریگی ،لبخندی.
پشت تبریزی ها غفلت پاکی بود،که صدایم میزد.
پای نی زاری ماندم،باد می آمد،گوش دادم: چه کسی با من حرف میزد؟ سوسماری لغزید. راه افتادم. یونجه زاری سر راه، بعد جالیز خیار،بوته های گل رنگ و فراموشی خاک.
لب آبی گیوه ها را کندم و نشستم ،پا ها در آب: من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هشیار است! نکند اندوهی،سر رسد از پس کوه. چه کسی پشت درختان است؟ هیچ،می چرد گاوی در کرد. ظهر تابستان است. سایه ها می دانند،که چه تابستانی است. سایه های بی لک. گوشه ای روشن وپاک، کودکان احساس!جای بازی اینجاست. زندگی خالی نیست: مهربانی هست،سیب هست،ایمان هست. آری تا شقایق هت،زندگی باید کرد.
در دل من چیزی است،مثل یک بیشه نور،مثل خواب دم صبح و چنان بی تابم،که دلم می خواهد بدوم تا ته دشت،بروم تا سر کوه. دور ها آوایی است،که مرا می خواند.
سهراب سپهری
نظرات شما عزیزان: زهرا
ساعت17:48---14 شهريور 1391
وای چه متن قشنگی!
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |